-یکی بود یکی نبود زیر این گنبد کبود، ۲برادر به نام های قلی و غلام زندگی می کردند. غلام مغازه داشت و … این سرآغاز قصه ای بود که هر شب برای دخترم تعریف می کردم تا در آغوشم خوابش ببرد، اما حالا که مادر دختر کوچکم را به خاطر یک لحظه عصبانیت کشته ام، نمی دانم به او چه پاسخی بدهم، این موضوع بیشتر از هر چیزی عذابم می دهد و … به گزارش خراسان مرد جوان افکارش را به دوران نوجوانی سوق داد و گفت: تا کلاس اول راهنمایی در روستای میامی مشهد درس خواندم، اما هیچ گاه علاقه ای به درس نداشتم و همواره نمراتم پایین بود، به همین دلیل هم ترک تحصیل کردم و در یک اغذیه فروشی مشغول کار شدم. در همین دوران بود که برای اولین
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان