-باشگاه خبرنگاران: یک ماهی بود که پدرم رو ندیده بودم فقط تلفنی با هم حرف میزدیم خیلی دلتنگشون بودم، اینم به خاطر شغل پر مشغله ی ماست دیگه، کاریش نمیشه کرد ولی وقتی برای استراحتی کوتاه از صحنه خارج شدم و به حیاط اومدم، در یک لحظه از دور دیدم پدرم داره میاد سمتم، شوکه شده بودم از خوشحالی به سمتش دویدم و محکم بغلش کردم، دستاشو بوسیدم دلم برای بوی تنش تنگ شده بود. از پدرم ممنونم که لطف کرد و اومد ببینمش، پدرم ممنون که با همه گرفتاریهای کاریم که میدونم درک میکنی همیشه پشتم بودی و هستی. با دیدن پدرم خستگی اونرور از تنم بیرون شد و ناهار رو با هم خوردیم.،بهترین روزم بود. سر صحنه (دست پختهای خودمانی) خد
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان