- یادی از روزهای دلتنگی
از خرماهای مشکوک تا خفه شدن بهدست یک عراقی!
آب دهانم خشک شد، نفسم به زور بالا و پایین میآمد، هر لحظه منتظر این بودم که طنابی به دور سرم چرخ بخورد و من خفه شوم، خیال میکردم یک عراقی بالای سرم نشسته و دارد مرا اینگونه اذیت میکند.
به گزارش خبرگزاری فا