- یادی از روزهای دلتنگی
از سنگرهای یونولیتی تا شب نفسگیر شناسایی
چند ساعت بدون این که یک کلمه بین ما رد و بدل شود راه رفتیم، درست ساعت 1:30 شب بود که من از او پرسیدم: «ما داریم به کجا میرویم؟» آرام به من گفت: «صحبت نکن، ما الان سه کیلومتر به عمق خاک عراق نفوذ کردیم.»