-هدیه کیمیایی/میثم معتاد به شیشه بود. هنوز 20 روز از تولد آرتینای کوچکش نمی گذشت. غزاله تازه فارغ شده، دوباره حرف از بی پولی و گرسنگی و اجاره خانه عقب مانده زد. شیشه تحمل میثم را ازبین برده بود. فریادهای غزاله که بالا گرفت چاقوی آشپزخانه را آورد و او را همراه با بچه ها برای همیشه خلاص کرد. بعد از چند دقیقه داد و بیداد ناگهان همه چیز ساکت شد. رفت توی کوچه فریاد زد و گفت: آهای بیایید من سه نفرو کشتم. مردم دیدند و به حساب دود شیشه گذاشتند... اما داستان از قرار دیگری بود. خانه میثم وسط کوچه است. در آهنی کوچک زردرنگی که به حیاطی کوچک و نقلی باز می شود. صاحبخانه بی آنکه از هویت آدم پشت در مطلع شود بع
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان