-مثل یک نقطه کوچک از دور دست ها می آید و در ذهنم بزرگ می شود. پیرمردی با لباس سفید و یک دوچرخه. می آید و از کنارم می گذرد. دور می شود مثل یک نقطه. نگاه می کنم. نقطه ای سفید روی تخته ای سیاه. یاد کودکی می افتم که پای تخته ایستاده و به مردی نگاه می کند که یک پیراهن سفید پوشیده و از پنجره به بیرون نگاه می کند. کودک پای تخته دستش را بالا برده و می گوید: اجازه آقا؟ امروز از آن روزهایی بود که اطمینان دارم دیگر تکرار نمی شود. روز هشتاد سالگی پیرمردی که گویا از قصه ها آمده است. با یک دست لباس و یک دوچرخه. هشتاد سالگی ارگ ایستادگی. هشتاد سالگی خرمای مضافتی بم. هشتاد سالگی باغ پسته. هشتاد سالگی قالی کرما
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان