-اونروز مثل همه روزا رفتم مدرسه که حمله هوایی شروع شد. و در پی آن انفجار و انفجار بعدی و صدای صفیر راکت و بمب که هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد. نمیدونم چرا اینجوری شد؟ همیشه فقط چند انفجار بود. اما اینبار هر لحظه صدای برخورد و انفجار شدیدتر میشد. مدام خودمو رو زمین مینداختم و سینه خیز کشان کشان جلو میرفتم. بدون ذره ای خجالت بگم که شدیداً ترسیده بودم. به هر طرف فرار کردم یه انفجار تو صد متری منو وحشتزده و متوقف کرد. همیشه در حملات هوایی خودمو در نقش یه قهرمان نجات دهنده میدیدم و مادر و همسایه هارو آروم میکردم. اما اینبار چنان ترسیده بودم، ترسی فراتر از آنچه میشه تصورش رو بکنی. دیگه صدای رگبار ضد هو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان