-
مرد و فرشته ي مرگ مترجم: شيرين سليمي، اکبر روحي مرد جنگجو و سربازانش سرزمين هاي زيادي را تصرف کردند؛ اما وقتي قدرت و ثروت مرد زياد شد، او مغرور شد. بعد از يک پيروزي بزرگ آن ها هفت روز و هفت شب در قصر جشن گرفتند و شب آخر مرد جنگجو با صداي بلند گفت:« ما همه ي سرزمين ها را تصرف کرديم و هيچ کس نمي تواند جلوي ما بايستد، ما بزرگ ترين ارتش هستيم، من همه را به جنگ دعوت مي کنم.» وقتي سخنان فرمانده تمام شد، صداي هورا و همهمه در قصر پيچيد و جشن با شادي فراوا