-حمد را شوقی در دل و شوری در سر افتاده. به جاده اندر شد و میرفت تا به باغی رسید پر ریاحین؛ و در آن قصری ساخته و استخری پرداخته و درختانی افراخته و بر آن فرش زمردین انداخته. و اگر قافیه مددکردی، هزار صفت دیگر بر ان باغ برشمردمی همه بر سجع.یه استکان طنز سراج24 - «احمد وطواط» مردی بود سرگردان و آواره کوه و بیابان، ظهرگاهی پای کشان در برهوتی می رفت و آفتاب بر بالای سر وی می بود و عرق از هفت اندام وی جاری. ناگاه جاده ای پدید آمد آراسته و درختان از دو سوی وی سر برآروده و سایه بر زمین انداخته. احمد را شوقی در دل و شوری در سر افتاده. به جاده اندر شد و میرفت تا به باغی رسید پر ریاحین؛ و در آن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان