-
گفت باور كن كه اياك نعبد... نويسنده:تهمينه مهرباني عادت ندارم پشت ويترين مغازه ها بايستم به تماشا. مدرسه هم كه مي رفتم، عادت نداشتم، فقط نمي دانم چرا در مغازه لوستر فروشي سر راه مدرسه، يك لوستر بسيار ساده كروم و كريستال، آن قدر چشم مرا گرفته بود. به خودم قول داده بودم كه اگر روزي روزگاري، خانه اي و خانواده اي تشكيل دادم و تا آن روز هم كسي آن لوستر را نخريد، حتما آن را بخرم و از سقف خانه ام آويزان كنم. ظاهرا كسي غير از من هم آن لوستر را نمي خواست، چ