-شبهای عاشورایی اصغر همیشه در هر جمعی به شوخی می گفت: «ملیحه هر سال دو ماه روزه می گیرد. یک ماه برای خودش و یک ماه برای من. دنبال یکی می گردم که نمازهایم را هم بخواند.» ولی در عزاداری امام حسین چیزی کم نگذاشته بود. از وقتی یادش می آمد زنجیر زده بود. مادرش نذر کرده بود، پنجاه و هفت سال به اندازه سالهای عمر امام زنجیر بزند. حالا در بستر بود. داشت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد. صدای طبل شیشه های پنجره را می لرزاند. رو کرد به ملیحه و گفت: «اگر پسر داشتیم حالا به جای من نذرم را ادا می کرد.» ملیحه گفت: «خواهر و برادری هم نداری تا بچه هایشان شاید برای تو کاری می کردند.» اص
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان