-شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۰
محمد آمد و قلب مادر و روح پدر آرام گرفت ولی هنوز کفش محمد روی طاقچه مقابل دیدگان مادر است که یک لنگهاش بدون بند مانده است. پدر یک جفت کتانی ورزشی برای محمد خریده بود، امتحانات مدرسه تمام شده بود. کسی به جز مادر در خانه نبود. با عجله لباسهایش را بر تن کرد تا از اتوبوس جا نماند. نشست تا بند کتان ورزشیاش را ببندد. یک ل