-
زرافه جفري ترجمه : اکبر روحي - جفري آن قدر بلند بود که نمي توانست زير سايه بوته ها ، مثل بقيه ي حيوانات استراحت کند. بيش تر وقت ها هوا گرم بود و مادر زرافه او را مجبور مي کرد که کلاه آفتابي بگذارد تا نور خورشيد به سرش نخورد. کفتارها به او مي خنديدند و زرافه هم کلاه را دوست نداشت. اگر زرافه سرما مي خورد، خيلي بيچاره بود؛ چون گلودرد مي گرفت و گلوي هيچ کس به اندازه زرافه دراز نبود؛ وقتي جفري سرما مي خورد، مادرش يک پارچه دور گردن اومي بست تا گردنش گرم شود. چقدر طول مي کشي