-- همشهری دو - مریم سمائی: به این سو و آن سو می دود، بی صدا اشک می ریزد، گریه می کند، گاهی آرام می نشیند و به دوردست خیره می شود، گاهی می دود و با کفش هایی که به پایش بزرگ است بار ها به زمین می افتد، می دود و می نالد، می دود و می گرید، می دود و نام پدر را فریاد می زند.دخترک آرام و قرار ندارد، بر سر و رویش خاک غربت نشسته و خانه و کاشانه اش ویران شده است، او که روزی شاهزاده زیبای پدر و مادرش بود و نازش هزاران بار خریدار داشت، حالا بر تلی از خاک نشسته و دیدن دوباره آنها را آرزو می کند. کودک معنای جنگ را نمی داند اما تلخی جنگ را به اجبار می فهمد. کودک هیچ نقشی در بحران ندارد اما در بحران جان می دهد
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان