-
صاحب خانه نويسنده:زينب جعفري احمد دنبال پدرش از بنگاه معاملات ملکي بيرون آمد. اين پنجمين بنگاهي بود که از صبح تا حالا رفته بودند. چون محمود آقا سواد درست و حسابي نداشت، احمد را همراه خودش مي برد تا آدرس ها را برايش بخواند. احمد ترک موتور پدرش سوار شد. پدر چند خيابان پايين تر جلوي سوپرمارکتي نگه داشت. آنها از خيابان رد شدند و وارد بنگاهي به نام باخانمان شدند. محمود آقا گفت: «ببخشيد خانه اي مي خواستم براي پنج نفر» مرد ميان سالي که پشت ميز نشسته بود، گفت: «