-
حکایت؛
از دست عزرائیل نجاتم دهید!
چرا به آن مرد بینوا خشم آلوده نگاه کردی و باعث شدی از وطن خود آواره گردد؟
به گطارش سرویس دین، درزمان حضرت سلیمان(ع) مردی که چهره اش زرد شده و لبهایش کبود شده بود خود را نزد حضرت سلیمان رساند و گفت:ای پیامبر خدا به من پناه بده! حضرت سلیمان پرسید چه شده است؟ او گفت:عزرائیل با خشم ب