-
یلدا در منطقه نویسنده : احمد يوسفي شب چله را با بچه ها ، داخل سنگري که نزديک پل مارد داشتيم ، شروع کرده بوديم که پرويز از راه رسيد . همگي خوشحال شديم. بعد از چاق سلامتي و احوا لپرسي گفتم : آقا پرويز تو که بايد پس فردا ميومدي ؟ ساک و وسايلش را زمين گذاشت و با چهره اي متبسم گفت : دلم براتون تنگ شده بود . مي دونستم که شب چله بدون من به شما خوش نمي گذره ، برا همين زودتر از موعد اومدم . حالا مگه اشکالي داره ؟ - نه اتفاقا خوب کاري کردي . اگه دستت پر باشه که حسابي تحويلت م