-صلیب سرخی ها که برای بازدید از اردوگاه آمدند اوضاع مقدارکی خوب شد. گفتند: اگر چیزی می خواهید برایتان بیاوریم. قرآن و مفاتیح خواستیم. اما فقط قرآن را آوردند، مثل عزیزی که سال ها از آن دور بودیم دست به دست می گشت، بچه ها آن را بو می کردند، می بوسیدند و به چشم می کشیدند. صلیب سرخی ها تعجب کرده بودند، می پرسیدند:«مگر توی این کتاب چی نوشته؟» بعد هم دوربین آوردند تا عکس فوری بگیرند و برای خانواده ها ارسال کنند، سربازهای عراقی می گفتند:«کنار گل ها عکس بندازید.» تا بگویند وضع ما خوب است، اما قبول نکردیم، آن قدر لاغر و ضعیف شده بودم که مادرم بعد از دیدن عکس من فکر کرده بود فک من تیر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان