-
بوسعيد مهنه در حمام بودشاعر : عطار قايميش افتاد و مرد خام بودبوسعيد مهنه در حمام بودجمع کرد آن جمله پيش روي اوشوخ شيخ آورد تا بازوي اوتا جوامردي چه باشد در جهانشيخ را گفتا بگو اي پاک جانپيش چشم خلق ناآوردنستشيخ گفتا شوخ پنهان کردنستقايم افتاد آن زمان در پاي اواين جوابي بود بر بالاي اوشيخ خوش شد، قايم استغفار کردچون به ناداني خويش اقرار کردپادشاها، کارسازا ، مکرماخالقا، پروردگارا ، منعماهست از درياي فضلت شب نميچون جوانمردي خلق عالميوز جوانمردي ببايي در صفاتقايم مطلق تويي ا