-
يوسف همدان که چشم راه داشتشاعر : عطار سينهي پاک و دل آگاه داشتيوسف همدان که چشم راه داشتپس فرو شو پيش از آن در تحت فرشگفت بر شو عمرها بالاي عرشچه بدو چه نيک، يک يک ذره چيزهرچ بود و هست و خواهد بود نيزبود فرزند نبود آمد چه سودقطره است اين جمله از درياي بودسهل ميداني تو از جهل اي سليمنيست اين وادي چنين سهل اي سليمهم نيفتد قطع جز يک منزلتگر شود دريا ره از خون دلتگام اول باشدت چون بنگريگر جهاني راه هر دم بسپريهيچ کس اين درد را درمان نديدهيچ سالک راه را پايان نديدگه مردار