-
بعد ازين وادي استغنا بودشاعر : عطار نه درو دعوي و نه معني بودبعد ازين وادي استغنا بودميزند بر هم به يک دم کشوريميجهد از بينيازي صرصريهفت اخگر يک شرر اينجا بودهفت دريا يک شمر اينجا بودهفت دوزخ همچو يخ افسرده ايستهشت جنت نيز اينجا مردهايستهر نفس صد پيل اجري بي سببهست موري را هم اينجا اي عجبکس نماند زنده در صد قافلهتا کلاغي را شود پر، حوصلهتا که آدم را چراغي برفروختصد هزاران سبز پوش از غم بسوختتا درين حضرت دروگر گشت نوحصد هزاران جسم خالي شد ز روحتا براهيم از ميان با سرف