-
بعد از آن بنمايدت پيش نظرشاعر : عطار معرفت را واديي بي پا و سربعد از آن بنمايدت پيش نظرمختلف گردد ز بسياري راههيچ کس نبود که او اين جايگاهسالک تن، سالک جان، ديگرستهيچ ره دروي نه هم آن ديگرستهست دايم در ترقي و زوالباز جان و تن ز نقصان و کمالهر يکي بر حد خويش آمد پديدلاجرم بس ره که پيش آمد پديدعنکبوت مبتلا هم سير پيلکي تواند شد درين راه خليلقرب هر کس حسب حال وي بودسير هر کس تا کمال وي بودکي کمال صرصرش آيد بدستگر بپرد پشه چنداني که هستهم روش هرگز نيفتد هيچ طيرلاجرم چون مخت