-
گر ز غيبت ديدهاي بخشند راستشاعر : عطار اصل عشق اينجا ببيني کز کجاستگر ز غيبت ديدهاي بخشند راستسر ببر افکنده از مستي عشقهست يک يک برگ از هستي عشقبا تو ذرات جهان هم راز شدگر ترا آن چشم غيبي باز شدعشق را هرگز نبيني پا و سرور به چشم عقل بگشايي نظرمردم آزاده بايد عشق رامرد کارافتاده بايد عشق رامردهاي تو، عشق را کي لايقيتو نه کار افتادهاي نه عاشقيتا کند در هرنفس صد جان نثارزنده دل بايد درين ره صد هزارغرق آتش شد کسي کانجا رسيدبعد ازين وادي عشق آيد پديدوانک آتش نيست عيشش