-
وقت مردن بود شبلي بيقرارشاعر : عطار چشم پوشيده دلي پرانتظاروقت مردن بود شبلي بيقراربر سر خاکستري بنشسته بوددر ميان زنار حيرت بسته بودگاه خاکستر بکردي بر سر اوگه گرفتي اشک در خاکستر اوديدهاي کس را که او زنار بستسايلي گفتش چنين وقتي که هستچون ز غيرت ميگدازم چون کنمگفت ميسوزم، چه سازم، چون کنماين زمان از غيرت ابليس سوختجان من کز هر دو عالم چشم دوختاز اضافت آيد افسوسم بکسچون خطاب لعنتي او راست بساو به ديگر کس دهد چيزي دگرمانده شبلي تفته و تشنه جگرسنگ با گوهر نهاي تو م