-
غازيي از کافري بس سرفرازشاعر : عطار خواست مهلت تا که بگزارد نمازغازيي از کافري بس سرفرازبازآمد جنگ هر دم بيش کردچون بشد غازي نماز خويش کردمهل خواست او نيز بيرون شد ز پيشبود کافر را نمازي زان خويشپس نهاد او سوي بت بر خاک سرگوشهاي بگزيد کافر پاکترگفت نصرت يافتم اين جايگاهغازيش چون ديد سر بر خاک راههاتفيش آواز داد از آسمانخواست تا تيغي زند بر وي نهانخوش وفا و عهد ميآري بجايکاي همه بد عهدي از سر تا بپايتو اگر تيغش زني جهل است جهلاو نزد تيغت چو اول داد مهلگشته کژ، بر عهد خ