-
پادشاهي بود نيکو شيوهايشاعر : عطار چاکري را داد روزي ميوهايپادشاهي بود نيکو شيوهايگفتيي خوشتر نخورد او زان طعامميوهي او خوش هميخورد آن غلامپادشا را آرزو ميکرد آناز خوشي کان چاکرش ميخورد آنزانک بس خوش ميخوري اين خوش طعامگفت يک نيمه بمن دهاي غلامتلخ بود،ابرو از آن درهم کشيدداد شه را ميوه و شه چون چشيدوين چنين تلخي چنان شيرين که کردگفت هرگز اي غلام اين خود که کردچون ز دستت تحفه ديدم صد هزارآن رهي با شاه گفت اي شهرياربازدادن را ندانم شيوهايگر ز دستت تلخ آمد ميوهاي