-
پيش تابوت پدر ميشد پسرشاعر : عطار اشک ميباريد و ميگفت اي پدرپيش تابوت پدر ميشد پسرهرگزم نامد به عمر خويش پيشاين چنين روزي که جانم کرد ريشهرگزش اين روز هم نامد به سرصوفيي گفت آنک او بودت پدرکار بس مشکل پدر را اوفتادنيست کاري کان پسر را اوفتادخاک بر سر باد پيماي آمدهاي به دنيا بي سر و پاي آمدههم نخواهي رفت جز بادي بدستگر به صدر مملکت خواهي نشست
#سرگرمی#