-
دردمندي پيش شبلي ميگريستشاعر : عطار شيخ پرسيدش که اين گريه ز چيستدردمندي پيش شبلي ميگريستاز جمالش تازه بودي جان منگفت شيخا دوستي بود آن منشد جهان بر من سياه از ماتمشدي بمرد و من بمردم از غمشاين چه غم باشد، سزايت بيش از ينستشيخ گفتا چون دلت بيخويش ازينستکو نميرد تا نميري زار تودوستي ديگر گزين اي يار تودوستي او غم جان آورددوستي کز مرگ نقصان آوردهم از آن صورت فتد در صد بلاهرک شد در عشق صورت مبتلاو او از آن حيرت کند در خون نشستزودش آن صورت شود بيرون ز دست
#سرگر