-
خواجهاي ميگفت در وقت نمازشاعر : عطار کاي خدا رحمت کن و کارم بسازخواجهاي ميگفت در وقت نمازگفت رحمت ميبپوشي زود ازوآن سخن ديوانهاي بشنيد ازوميخرامي از تکبر هر زمانتو ز ناز خود نگنجي در جهانچار ديوارش به زر بنگاشتهمنظري سر بر فلک افراشتهرحمت اينجا کي بود بر پرده راستده غلام و ده کنيزک کرده راستجاي رحمت داري آخر شرم دارخود تو بنگر تا تو با اين جمله کارآنگهي تو جاي رحمت دارييگر چو من يک گرده قسمت داريييک نفس ننمايدت اين حال رويتا نگرداني ز ملک و مال رويتا شوي فارغ چ