-
ناگهي محمود شد سوي شکارشاعر : عطار اوفتاد از لشگر خود برکنارناگهي محمود شد سوي شکارخار وي بفتاد وي خاريد سرپيرمردي خارکش ميراند خرخار او افتاده و خرماندهديد محمودش چنان درماندهيار خواهي، گفت خواهم اي سوارپيش شد محمود و گفت اي بيقرارمن کنم سود و ترا نبود زيانگر مرا ياري کني چه بود از آنلطف نبود از نکو رويان غريباز نکو روييت ميببينم نصيببرد حالي دست چون گل سوي خاراز کرم آمد به زير آن شهرياررخش سوي لشگر خود راند بازبار او بر خر نهاد آن سرفرازبا خري ميآيد از پس خارکشگفت ل