-
هدهد رهبر چنين گفت آن زمانشاعر : عطار کانک عاشق شد نه انديشد ز جانهدهد رهبر چنين گفت آن زمانخواه زاهد باش خواهي فاسقيچون بترک جان بگويد عاشقيجان برافشان ره به پايان آمدستچون دل تو دشمن جان آمدستپس برافکن ديده و ديدار کنسد ره جانست، جان ايثار کنور خطاب آيد ترا کز جان برآيگر ترا گويند از ايمان برآيترک ايمان گير و جان را برفشانتو که باشي ، اين و آن را برفشانعشق گو از کفر و ايمان برترستمنکري گويد که اين بس منکرستعاشقان را لحظهاي با جان چه کارعشق را با کفر و با ايمان چه کا