-
اي پردهساز گشته درين دير پرده درشاعر : عطار تا کي چو کرم پيله نشيني به پرده دراي پردهساز گشته درين دير پرده درزان پرده گور او کند اين دير پرده درچون کرم پيله پرده خود را کند تمامبرخيز و وقت کار غم خويشتن بخورچون وقت کار توست چه غافل نشستهايخرسند گرد و رنج جهان بيش ازين مبرچون کرم پيله بر تن خود بيش ازين متنآن به که کشت و ورز کند مرد برزگرچون دانه و زمين بود و آب بر سريداني که حال چون بودش وقت برگ و برگر وقت کشت خوش بنشيند ميان دهکز نقش نفس هست دلت هر نفس بترک