-
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلندشاعر : عطار زانکه بلندي دهد، تا بتواند فکندغره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلندسر سوي پستي نهد تا که در افتد به بندچون برسد آفتاب در خط نصفالنهارکيست کزين درد نيست سوخته و مستمندواقعهي آدمي هست طلسمي عجبواي که از فرق توست تا به قدم بندبندهر که به بندي درست دم نزند جز به دردپستي و زردي گزيد تا برهد از گزندهر که چو نرگس به باغ ديدهي بيننده داشتسرو که آزاده بود گشت ز غفلت بلندنرگس چون چشم داشت پست شد از بيم مرگگر جگرت خون گرفت هم جگ