-
بس کز جگرم خون دگرگونه چکيده استشاعر : عطار تا دست به کام دل خويشم برسيده استبس کز جگرم خون دگرگونه چکيده استدر عمر خود از هرچه بگفته است و شنيده استو امروز پشيماني و درد است دلم رادير است که در دامن اندوه کشيده استپايي که بسي پويه بيفايده کردياز دست خود امروز همه جامه دريده استدستي که به هر دامن حاجب زدمي مناز بار گران همچو کماني بخميده استو آن قد چو تيرم که سبک دل بد ازو سروزان کرد سيه جامه که همدرد نديده استو آن ديده که خون جگر از درد بسي ريختاکنون ز سر عاجزي