-
چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفراشاعر : عطار به شعر من که اگر نقد نه فلک خوانيشچو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرابدين قصيده که گر تک زند کسي صد قرنز هشت خلد برآيد خروش صدقنابه سوز جان من از کيد حاسد بد گوينيابدش دومين در کراسهي شعراکه هرچه بر من افتاده افترا کردندبه صور آه من از دست دشمن رعناخداي هست گواهم که نيست بر يادمچو افک عايشهي پاک دين خطاست خطااگر تفحص اين سر کني دل خجلمکه گفتهام سخن از تو برون ز مدح و ثناز هيبت تو اگرچه چو برگ ميلرزمکه همچو ديدهي مو