-
وانجا که کوس رعد بغرد ز طاق چرخشاعر : عطار زنبور در سبوي نوا چون کند اداوانجا که کوس رعد بغرد ز طاق چرخچون آورد به معرفت کردگار پاعقلي که ميبرد قدح درديش ز دستمي درکشد نهنگ تحير من و تو راحق را به حق شناس که در قلزم عقولدر آب شوي لوح دل از چون و از چراچون آب نقش مينپذيرد قلم بسوزاي کم ز ذره هست نشان دادنت خطاچون نيست زآفتاب حقيقت نشان پديداز روي لعبتان فلک نيلگون غطاسبحان صانعي که گشايد به هر شبيزان مهرهها به حقهي ازرق دهد ضيااز زير حقه مهرهي انجم کند پديدچون