-
جانا ز فراق تو اين محنت جان تا کيشاعر : عطار دل در غم عشق تو رسواي جهان تا کيجانا ز فراق تو اين محنت جان تا کيبر بوي وصال تو دل بر سر جان تا کيچون جان و دلم خون شد در درد فراق توآن روي بدان خوبي در پرده نهان تا کينامد گه آن آخر کز پرده برون آييدل نوحه کنان تا چند، جان نعرهزنان تا کيدر آرزوي رويت اي آرزوي جانمبر پاي دل مسکين اين بند گران تا کيبشکن به سر زلفت اين بند گران از دلخون خوردن و خاموشي زين دلشدگان تا کيدل بردن مشتاقان از غيرت خود تا چنددرباز دو عالم را