-
برو چندين چه گردي گرد اين راهشاعر : عطار که چشمت کور گردد از غباريبرو چندين چه گردي گرد اين راهکه تو ننگي شوي بي نامداريبه چشم خود برو پيري طلب کنز خدمتکار سلطان باش باريچو نتواني که سلطان باشي اي دوستبه سگباني او بر ساز کارياگر نرسد تو را تخت و وزارتچو بودي آن او چه گل چه خاريبه هر نوعي که باشي آن او باشبست اين باد دايم يادگارياگر تو ياد گيري حرف عطارمرا با تو بسي کار است باريتورا گر نيست با من هيچ کاريتوم گرچه نباشي غمگساريمنت پيوسته خواهم بود غمخوارندارم حاصلي جز