-
اي راه تو بحر بي کرانهشاعر : عطار عشق تو نديم جاودانهاي راه تو بحر بي کرانهدر سينه همي زند زبانهاز عشق تو صد هزار آتشبرهم سوزد همه زمانهگر بنمايد زبانهاي رويزين گونه که عشق کرد خانهدو کون به هيچ باز آمدبيرون دو کون آشيانهمرغ دل ما ز عشق تو ساختخون ميگريد ز شوق دانهمرغي که چنين شگرف افتادگردد به وصال شادمانهگفتم دل پر غم من آخرپيش قدمي صد آستانهدر عشق تو چون قدم توان زدجمله تويي و دگر بهانهفيالجمله چه گويم و چه جويماين است سخن دگر فسانهمقصود تويي و جز تو هيچ استاو را بنش