-
اي دلم مستغرق سوداي توشاعر : عطار سرمهي چشمم ز خاک پاي تواي دلم مستغرق سوداي توعاشق ياقوت جان افزاي توجان من من عاشقم از ديرگاهفتنهي آن نرگس رعناي تومانده کرده عالمي دل ديده رادل نبودي اين چنين شيداي توگر چنين زيبا نبودي عارضتباد ايثار رخ زيباي توصد هزاران جان عاشق هر نفستا بديدم قامت و بالاي تواز دل من جوي خون بالا گرفتزان شدم يکباره ناپرواي تونيست يک ذره تو را پرواي خويشغرقه گشتم در بن درياي تودست گير آخر مرا از بي دليتا بگويم قصهي سوداي توبا تو ميبايد به کام دل مراع