-
اي مرا زندگي جان از توشاعر : عطار زنده بينم همه جهان از تواي مرا زندگي جان از توهر شب از شرم، پر فغان از توبه زمين مي فرو شود خورشيدشکر گويم به صد زبان از توگر زباني دهي به يک شکرمکه کمر ماند بي ميان از تودست چون در کمر کنم با تواين چه شيوه است صد فغان از توبار ندهي و پيش خود خوانيليک جان کردهام نهان از تودل ز من بردي و نگفتم هيچکه مرا هست بيم جان از تونتوانم که باز خواهم دلکين بدادم ز بيم آن از توجان رها کن به من چو دل برديصبر کفر است يک زمان از تودعوي صبر چون کنم که مرا