-
تا دل ز دست بيفتاد از توشاعر : عطار تن به اندوه فرو داد از توتا دل ز دست بيفتاد از توچشم من چشمهي خون زاد از تودل من گشت چو دريايي خوننيستم يک نفس آزاد از توتا دلم بندهي سوداي تو شدطاقتم نيست که فرياد از توچند در خون دلم گردانيگر زيانيم بود باد از توليک فرياد نميدارد سودخامشي از من و بيداد از توتا ز عمرم نفسي ميماندشرمم آيد که کنم ياد از توخامشي به به چنين دل که مراستگر نيم من به غمت شاد از تودر ره عشق تو شاديم مبادکار با درد تو افتاد از توشادمانيم نباشد که مراشد دري