-
بار ديگر روي زيبايي ببينشاعر : عطار عقل و جان را تازه سودايي ببينبار ديگر روي زيبايي ببينزاهدان را ناشکيبائي ببيناز غم آن پيچ زلف بيقرارتا ابد در خود تمنايي ببيندر جمالش هر که را آن چشم هستغارتي نو تازه غوغايي ببيندر ميان اهل دل هر ساعتشفارغ از امروز و فردايي ببينعاشقان را نقد عشق او نگرعالمي را همچو شيدايي ببينبر سر ميدان رسوايي عشقهر زماني شيب و بالايي ببيندر بيابانهاي بي پايان اوشبنمي در زير دريايي ببينگر نديدي دل به زير بار عشقگاه دل را در تمنايي ببينگاه جان را در ت