-

گر با تو بگويم غم افزون شدهي منشاعر : عطار خونين شودت دل ز غم خون شدهي منگر با تو بگويم غم افزون شدهي منتو داني و بس حال دگرگون شدهي منزان روي که چون زلف تو تيره است و پريشانبا خاک ببيني تن هامون شدهي منخاکي شدهام تا چو قدم رنجه کني توزين آتس از سينه به گردون شدهي منبيم است که ذرات جهان جمله بسوزدگو دام تو اي مرغ همايون شدهي مندي گفتهام اي جان سر زلف تو چه چيز استگو آن تو اي عاشق مجنون شدهي منپرسيدهام اي ليلي من آن که اي توگفتي بنگر طرهي چون نون شدهي