-
در دل دارم جهاني بيتو منشاعر : عطار زانکه نشکيبم زماني بيتو مندر دل دارم جهاني بيتو منچون کنم با نيم جاني بيتو منعالمي جان آب شد در درد توتا بميرم ناگهاني بيتو منروي در ديوار کردم اشکريزپوستي و استخواني بيتو منمن خود اين دم مردهام بيشم نمانداز تو چون يابم نشاني بيتو منچون نه نامم ماند بيتو نه نشانتا کنم يک دم فغاني بيتو منجان من ميسوزد و دل ندهدمچند باشم ناتواني بيتو منميتواني آخرم فرياد رسزانکه گشتم چون کماني بيتو منچشم ميدارم زهي داني چرازهر خوردم بر گ