-
چند باشم در انتظار تو منشاعر : عطار فتنهي روي چون نگار تو منچند باشم در انتظار تو منتشنهي لعل آبدار تو منخشکلب مانده نعل در آتشکمر از زلف مشکبار تو منوقت آمد که بر ميان بندمپايکوبان کنم نثار تو منبرقع از روي برفکن تا جانسر نهم مست در کنار تو منگر جهان آمده است با روزيتا به جان در شدم به کار تو منگرچه آوردهاي به جان کارمآنکه باشم ذليل و خوار تو منبر من از صد هزار عزت بيشچشم بر راه بيقرار تو منشد قرارم که چند خواهد بودديده روشن به روزگار تو منتيره شد روز من چرا نکنمتا