-

باز آمدهاي از آن جهانم منشاعر : عطار پيدا شدهاي از آن نهانم منباز آمدهاي از آن جهانم منکين ميدانم که مي ندانم منکار من و حال من چه ميپرسيسرگشتهتر از همه جهانم منهرچند که در جهان نيم ليکناز پس کنم و به يک مکانم مندر هر نفسي هزار عالم راچه سود که آن زمان عيانم منهر دم که نهان طلب کنم خود راآن لحظه بدان که بينشانم منوآن دم که عيان نشان خود خواهماز هر دو گذشته آن زمانم منوان دم که نهان خود عيان جويمفيالجمله نه اينم و نه آنم منمن اينم و آنم و به هم هردوگفتن سخني نمي