-
خيز و از مي آتشي در ما فکنشاعر : عطار نعرهي مستانه در بالا فکنخيز و از مي آتشي در ما فکنخويش را خوش در بن دريا فکنچون نظيرت نيست در دريا کسيپس ز راه ديده بر صحرا فکنخون رز بر چهرهي گل نوش کنديده بر روي گل رعنا فکنتا کيم خاري نهي مي خور چو گلخرقهي جان بر هزار آوا فکنچون هزار آوا نميخفتد ز عشقشب مخسب و شورشي در ما فکنگر تو را مستي و عشق بلبل استخويش را در پيش سر غوغا فکنشير گيران جمله غوغا کردهاندعمر مستان را پي فردا فکنعمر امشب رفت اگر دستيت هستشيشهي مي خواه و بر