-
گر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر کنشاعر : عطار ما ننگ خاص و عاميم از ننگ ما حذر کنگر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر کنگر راه بين راهي در حال ما نظر کنسرگشتگان عشقيم نه دل نه دين نه دنياتا کي ز زرق و دعوي، شو خلق را خبر کنتا کي نهفته داري در زير دلق زنارگر سر عشق خواهي دعوي ز سر بدر کناي مدعي زاهد غره به طاعت خودواز آب و گل برون شو در جان و دل سفر کندر نفس سرنگون شو گر ميشوي کنون شوبنياد جان و دل را از عشق معتبر کنجوهرشناس دين شو مرد ره يقين شوپس گر تو مرد راهي تد