-
گر سر اين کار داري کار کنشاعر : عطار ور نهاي اين کار را انکار کنگر سر اين کار داري کار کنمست منگر خويش را هشيار کنخلق عالم جمله مست غفلتندتا بميري روي در ديوار کنچون بدانستي و ديدي خويش راذرهاي اين شيوه را اقرار کنگر طمع داري وصال آفتابخرقه و تسبيح با زنار کنگر ز تو يک ذره باقي مانده استپس ز استغفار استغفار کنبا مني شرک است استغفار تواول از خود خويش را بيزار کنيار بيزار است از تو تا توييچشم در خورد جمال يار کنگر جمال يار ميخواهي عيانتو چو ذره خويش را ايثار کننيست پنه